به مرگ کودکان به کودک آزاری، عادت کردهایم
نمیشود انتظار داشت که دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم که جامعه بدون جرم و خلاف روزهای خود را شب و شبهای خود را روز کند.ما عادت کردهایم برای مشکلات غصه بخوریم و آنها را تبدیل به قصه کنیم و برای هم شرح دهیم. همان روزهای اول همه از آن حرف میزنیم و بعد فراموش میکنیم تا حادثه بعدی
عصر ایران؛ مصطفی داننده- خبرهای بد یکی یکی به گوش ما میرسد. از شکنجه کودکان ماهشهری توسط نامادریشان تا کشته شدن پسر بچه ۱۰ ساله توسط راننده پراید ۲۱ ساله.
تلخ است خیلی تلخ. شنیدن خبرهایی که مو را به تن آدم راست میکند.
ما معمولا بعد از خواندن یا شنیدن این خبرها کمی ناراحت میشویم. احتمالا غر میزنیم. قاتل و یا کودک آزار را نفرین میکنیم و به زندگی عادی خود ادامه میدهیم.
به نظر میرسد کم کم در حال عادت کردن به شنیدن این خبرها هستیم. این خبرها را میشنویم اما انگار نه انگار. ما زندگی خود را میکنیم و دیوانههای شهرهای بزرگ و کوچک هم کار خود را میکنند.
لایحه کودک آزاری، در مجلس در حال خاک خوردن است. پدرومادرها به راحتی فرزندان خود را به دستان خیابان میسپارند. مردم به راحتی به خاطر یک اتفاق کوچک عصبانی میشوند و …
نمیشود انتظار داشت که دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم که جامعه بدون جرم و خلاف روزهای خود را شب و شبهای خود را روز کند.